حد و مرز در زندگی

وقتی ما حد و مرز مشخص نداشته باشیم، افراد به خواسته ما احترام نمیگذارند، شرایط ما را درک نمیکنند و توقعات بیش از توان و ظرفیت از ما دارند. مثلا همکارمان میخواهد بعد از پایان ساعت کاری بمانیم و بخشی از کار او را انجام دهیم یا وقتی در اتاق خود مشغول کار هستیم یکی از اعضای خانواده بدون اجازه وارد اتاق میشود و تمرکز ما را بهم میریزد.
ما ناراحت میشویم ولی به خاطر رودربایستی سکوت میکنیم. بعضی وقتها خشمگین میشویم، گاهی هم پرخاش میکنیم و استرس به ما وارد میشود. ولی نمیدانیم چکار کنیم که طرف مقابل متوجه شود که این کار او، ما را ناراحت کرده و نباید تکرار کند.
وقتی ما باغی داریم، دور آن را حصار میکشیم تا محدوده خود را مشخص کنیم و کسی به این باغ بدون اجازه ما وارد نشود. این موضوع در مورد ارتباطات هم صادق است. همیشه باید یک حد و مرز و فاصلهای بین ما و همسر، فرزند، خواهر، برادر و همه کسانی که با آنها ارتباط داریم، تعیین کنیم و در واقع حریم خصوصی خود را تعریف نماییم؛ البته حد و مرز دیگران را هم رعایت کنیم.
حد و مرزها چه چیزهایی نیستند:
- توقعات: ما نمیخواهیم کسی را برای انجام خواسته خود مجبور کنیم، بلکه به خاطر مراقبت از حریم خصوصی خود یک درخواست ساده مطرح میکنیم.
- اتمام حجت: اتمام حجت زمانی است که فردی را با عصبانیت تهدید میکنیم و از عواقب انجام ندادن درخواستمان او را میترسانیم. در حالیکه در مرزبندی میخواهیم برای ارتباط سالمتر به یک نتیجه برسیم.
- بد بودن: بیان انتظاراتمان کمک میکند تا دیگران بفهمند چگونه با ما ارتباط برقرار کنند. این اشتباه است که فکر کنیم تعیین حد و مرز به فاصله گرفتن و قطع ارتباط دیگران با ما منجر میشود.
- نشانه خودخواهی: این خودخواهانه نیست که از جسم، جان و روان خود محافظت کنیم. چون به جای اینکه فقط به فکر خودمان باشیم، نیازهای دیگران را به اندازه توان و منابعمان درنظر میگیریم.
ترس از تعیین حد و مرز
کاملا طبیعی و قابل درک است که از تعیین حد و مرز بترسیم. درواقع تاثیری که روی روابط ما با دیگران میگذارد، ترسناک است. اگر مرزبندی کنیم، فکر میکنیم این اتفاقات میافتد:
- جریحهدار شدن احساسات دیگران
- نادیده گرفته شدن
- لایق احترام نبودن
- مورد قضاوت قرار گرفتن
- ناامید کردن دیگران
- ناتوانی در حفظ حد و مرزهایمان
ما با تعیین حد و مرز امنیت خود را از دست میدهیم، برای همین میترسیم. خیلی وقتها هم ما به ترسهایمان پروبال میدهیم؛ مثلا گاهی ذهنخوانی میکنیم، بعضی وقتها همهچیز را مطلق میبینیم و حد وسط را درنظر نمیگیریم، یا تصور میکنیم فاجعه رخ میدهد و بدترین نتایج را انتظار میکشیم.
چطور مغلوب ترس نشویم؟
برای بتوانیم بدون ترس و نگرانی، حریم خصوصی و حد و مرز خود را مشخص کنیم، باید باورهای خود را به چالش بکشیم تا متوجه شویم ترسهای ما بجا هستند یا خیر؟
گام اول: شناسایی ترس است. برای مثال ترس خود را به صورت جمله می نویسم یا به خود میگویم: اگر حد و مرز تعیین کنم، دیگر خانوادهام مرا دوست ندارند یا دوستانم از من فاصله میگیرند و یا هیچکس به من احترام نمیگذارد.
گام دوم: حال باید به دنبال شواهدی باشیم که باور ما را تایید کند. برای اینکار به این سوالات پاسخ دهیم:
- چه مدرکی برای اثبات این باور یا فکر دارم؟
- این فکر واقعی است؟
- این باور یا فکر مفید است؟
- بیدلیل خودم را سرزنش میکنم؟
- بدبین هستم؟
- استثنایی برای این مطلقها (همیشه، هیچوقت، همه، هیچکس) وجود دارد؟
گام سوم: حال بیایید پاسخها را بررسی کنیم. چندتا از این پاسخها باور ما را تایید میکند؟ چندتا باور ما را رد میکند؟
حال متوجه میشویم باورهایی که مبنای ترس ما هستند، درست نیستند و میتوانیم با توجه به پاسخها، باورهای جدید را جایگزین کنیم تا ترس ما کمکم از بین برود.
شکلهای مرزبندی
حد و مرز سست:
هرکسی وارد حد و مرز فرد میشود و از او انتظار انجام کاری دارد. سرزده به خانه او میآید یا رفتار تند و بیادبانهای دارد. فرد با اینکه ناراضی است اما اعتراض نمیکند و به این صورت است که اجازه میدهد هر کسی هرطور که میخواهد با او برخورد کند.
حد و مرز سخت:
در این مرزبندی، فرد بسیار سختگیر است، رفتار صمیمانه ندارد، گوشهگیر است، دوست ندارد از او سوال کنند و کاملا نفوذناپذیر است. درنتیجه بُعد اجتماعی این فرد رشد نمیکند.
حد و مرز سالم:
فرد در عین حال که تعامل، کمک و مهرورزی دارد، از دیگران یاد میگیرد و به دیگران هم میآموزد. او ارتباط سالم و متعادل با مرزبندی مشخص دارد که نشان میدهد توان او برای برآورده کردن انتظارات دیگران چقدر است.
تعیین حد و مرز با خانواده و دوستان
ما با خانواده و دوستان ارتباط نزدیک و صمیمانهای داریم، آنها ما را دوست دارند و از ما حمایت میکنند. با اینحال، این روابط میتواند پر از سوء تفاهمها و درگیری باشد. در مورد مناسبتها و مهمانیهای خاص، گذراندن تعطیلات در خانه یا سفر، مدیریت هزینهها و … دچار چالش میشویم.
برای اینکه این چالشها به حداقل برسد، مشخص کردن حد و مرز برای زمانهایی که میخواهیم باهم بگذرانیم یا تنهایی را ترجیح میدهیم، بسیار حائز اهمیت است.
به طور مثال، بعضی از مناسبتها و تعطیلات را در کنار پدرومادر بگذرانیم و بعضی دیگر را تنهایی سپری کنیم. یا در نظر بگیریم میزان وقتی را که در زمان مجردی با دوستان میگذرانیم با زمانی که ازدواج کردیم، متفاوت است.
تعیین حد و مرز در فرزندپروری
مرزبندی در مورد تربیت فرزند هم قابل توجه است. خیلی مهم است که مشخص کنیم اطرافیان در تربیت ما نسبت به فرزند دخالت نکنند، بدون مشورت با ما آنها را بیرون نبرند و یا قوانینی که برای فرزند گذاشتهایم نادیده نگیرند.
تعیین حد و مرز با شریک زندگی
گاهی پیش میآید که یکی از زوجها در ابتدای آشنایی میخواهد ازخودگذشتگی کند و رفتارهایی که چندان خوشایندش نیست را تحمل میکند. اما رفتهرفته متوجه میشود که طرف مقابل از حد و مرز او عبور کرده است و اینجاست که روابط شکننده میشود و او خود را قربانی تلقی میکند.
در حالیکه هریک از طرفین میتوانند در عین حال که دوستدار و پشتیبان همسر یا پارتنر خود هستند، بدون کنایه و به صورت مستقیم، خط قرمزهای خود را بیان کنند و باهم به توافقی برسند. این کار باعث میشود ارتباط آنها دوستانهتر و به مرور عمیقتر گردد. در مورد قولوقرارها، کنارهگیری یا گفتگو در موقع دلخوری، مطرح کردن مسائل به جای خشم گرفتن یا غمگین شدن و چالشهایی از این دست را میتوانند شفاف کنند و هریک بدانند حدود انتظارات خود و توان طرف مقابل تا چه اندازه است.
فرجام سخن
توجه به حد و مرزها و تبیین آن برای دیگران، کاری مداوم است و یک قانون ثابت وتغییرناپذیر نیست. بنابراین همیشه خود را دوست بدارید، نسبت به خود شفقت بورزید و با احترام با خود رفتار کنید. وقتی برای خود ارزش قائل باشید، با اطمینان مرزبندی می کنید و از اینکه حریم خود را به دیگران نشان دهید احساس شرم، ترس یا خشم نخواهید داشت.
منابع برای مطالعه بیشتر
- مارتین، شارون. برگردان: اسد، پرنیا. حد و مرزهای بهتر. (1401). نشر راه طلایی.
- https://www.aparat.com/v/m70hd4c
دیدگاهتان را بنویسید